Chip4Job | هکر ظهر

عکس پروفایل نویسنده

جکسون که گرفتار اضطراب شد ، در صندلی خود قرار گرفت. او هنوز نمی خواست کمربند ایمنی را ببندد. او فکر کرد که ممکن است دوباره بخواهد پیاله کند. هیچ کس نمی دانست که چه زمانی مهمانداران به همه می گویند دستشویی برای آماده سازی برای برخاستن بسته است. قوانین درون این جانوران فلزی بسیار خودسرانه به نظر می رسید. چه بر روی آسفالت باشد و چه نباشد ، به محض اینکه یکی در بدنه قرار گرفت ، به نظر می رسید که حق و حق انتخاب وی تبخیر می شود.

فقدان گزینه ها و انباشتگی اولیه برای ایجاد اضطراب قابل توجه در جکسون کافی بود. او این را از تجربه ناخوشایند می دانست. در حال حاضر روی چوب آسفالت نشسته و منتظر بلند شدن است ، حال و روز خوی او به سختی از نظر عاطفی ثبت شد. او نمی توانست زمانی را به یاد بیاورد که از دنیای خارج غافل شده باشد. با این وجود ، او هنوز در ترمینال و گمرکات پیمایش می کرد ، اما مانند برخی اتومات ها کار می کرد.

با تمام حوادثی که منجر به حضور وی در این صندلی در این لحظه شده بود ، انفجار هراسی اش به سختی توانست توجه او را سوراخ کند. ذهن او با احتمالات آینده ای نامشخص می چرخید. نگاهش به گرگ و میش قهوه ای خیره شد. وقتی جکسون از پنجره کوچک سوراخ خیره خیره شد ، به خانه برگشت و اینکه چرا اکنون این سیاره فراموش شده را ترک می کند.

این کنایه با پیشرفت بسیار فنی بود ، این مکان مانند بن بست احساس می شد. ممکن است …

سئو PBN | خبر های جدید سئو و هک و سرور