تجربیات من در زمینه غلبه بر افسردگی

عکس پروفایل نویسنده

در مارس 2015 ، برای اولین بار به روانپزشک مراجعه کردم. من ترسیده بودم. حدود 4 ماه از شروع درد و رنج من گذشته بود. به یاد دارم که یک شنبه صبح نوامبر 2014 از خواب بیدار شدم و بدون دلیل خاصی احساس استرس کردم. بدنم رفتار ناجوري داشت. من سطح حساسیتی را تجربه کردم که قبلاً هرگز نداشته ام. ناگهان توانستم حضور فیزیکی دیگران را در اتاق احساس کنم و حالات آنها را حس کنم. رنجور شدم. حداقل این که نگران کننده باشد.

فصل پاییز تازه شروع شده بود. روزها کوتاه تر می شدند ، شب ها طولانی تر و سردتر می شدند. خواب من در روزهای اول صبح غیرمعمول شنبه کاملاً ناپدید شد. هر شب احساس خستگی و خواب آلودگی می کردم اما به محض خوابیدن بدن شروع به چندین تیک عصبی می کرد که مانع از خواب رفتن من می شد. صبح ها احساس غرق شدن در کشتی می کردم. در طول روز بی قرار بودم و غیر از این که در اتاقم منزوی بنشینم و در سکوت عمیق به سقف خیره شوم ، نمی توانم کار دیگری انجام دهم.

به زودی ، به دلیل ضعف بینایی به چشم پزشک مراجعه کردم. دلیل آن را کمبود خواب عمیق می دانم که از دو شب به هفته های بی پایان رسیده بود. دکتر گفت چشم های من تقریباً خوب هستند اما به من توصیه کرد که مراجعه کنم …

سئو PBN | خبر های جدید سئو و هک و سرور