جایی که کاربران وب زمان خود را در مقابل جایی که ارجاعات ترافیکی سرچشمه می گیرند

“بیشتر ترافیک سایت ما از گوگل می آید، بنابراین بیشتر تلاش ها و هزینه های بازاریابی دیجیتال ما نیز باید در گوگل باشد.”

– راهی کاملاً وحشتناک برای سرمایه گذاری در بازاریابی

روز دوشنبه این هفته، من یک نگاه جامع به نحوه جریان ترافیک در وب آمریکایی منتشر کردم. متأسفانه، برخی از افراد در فیدهای اجتماعی که این تحقیق در آن به اشتراک گذاشته شده است، ایده اشتباهی دریافت کردند. بله، گوگل نزدیک به 2/3 کل ترافیک ارجاع را به وب سایت های ایالات متحده ارسال می کند (از 170 ارجاع دهنده برتر). نه، این بدان معنا نیست که گوگل بهترین، تنها یا مهم‌ترین مکان برای هر صاحب وب‌سایت یا بازاریاب است تا تلاش‌های خود را برای رشد انجام دهد.

چرا که نه؟

زیرا ایجاد تقاضا و جذب ترافیک شیوه های متفاوتی هستند. به عنوان مثال: آنچه مردم می‌خوانند، تماشا می‌کنند، گوش می‌دهند، مصرف می‌کنند و بازدید می‌کنند با آنچه که ترافیک ارسال می‌کند متفاوت است. احتمالاً مطالعاتی در مورد نحوه استفاده آمریکایی ها از اینترنت با آمارهایی مانند:

  • 85 درصد آمریکایی ها روزانه از اینترنت استفاده می کنند.
  • میانگین کاربر اینترنت در ایالات متحده کمتر از 7 ساعت در روز را آنلاین می‌گذراند
  • به طور متوسط ​​2 ساعت و 27 دقیقه در شبکه های اجتماعی صرف می شود
  • به طور متوسط ​​2 ساعت و 37 دقیقه برای پخش ویدیو صرف می شود

به لطف پانل پخش جریانی Datos (روش‌شناسی کامل شرح داده شده در گزارش)، می‌توانیم جزئیات بیشتری در مورد اینکه کدام دامنه‌ها بازدیدهایی را دریافت کرده‌اند در مقابل ارجاع‌های ارسالی از ژانویه 2023 تا ژانویه 2024 بررسی کنیم. من همه 170 دامنه را که بخشی از ما بودند انتخاب کردم. مطالعه کنید و اینها را به 13 دسته زیر طبقه بندی کنید:

می‌توانید ببینید که چگونه جستجو در ارجاع‌ها غالب است: Google، Bing، DuckDuckGo و Archive.org همه در آن دسته هستند. اما وقتی صحبت از سهم بازدیدها به میان می‌آید (برای افراد تحلیلگر، این تعداد به عنوان تعداد کاربران منحصربه‌فرد ماهانه در پنل Datos که از سایت بازدید می‌کنند اندازه‌گیری می‌شوند)، دسته جستجو فقط در رتبه چهارم قرار می‌گیرد!

اجازه دهید به روش دیگری نشان دهم – در نمودار دایره ای که سهم بازدیدها را تجزیه می کند:

وب سایت های رسانه های اجتماعی مانند Facebook، Reddit، LinkedIn، TikTok، Threads و غیره بیشترین تعداد بازدیدهای منحصر به فرد را تشکیل می دهند. طبق منابع دیگر، 73 درصد از کل آمریکایی‌ها کاربران ماهانه رسانه‌های اجتماعی هستند که بسیار نزدیک به آنچه در پانل Datos می‌بینیم ردیابی می‌کند (بزرگ‌ترین تفاوت این است که من یوتیوب را با سایر سایت‌های ویدیویی/صوتی مانند Spotify، Netflix، Vimeo، طبقه‌بندی کردم. Hulu و غیره در حالی که بیشتر گزارش‌های رسانه‌های اجتماعی YouTube را به عنوان یک پلت فرم رسانه اجتماعی در نظر می‌گیرند).

بعدی سایت های بهره وری هستند: مایکروسافت، MS Office، Live، Github، Canva، Indeed، Docusign، Dropbox و موارد مشابه. من از طبقه بندی OpenAI ناراحت بودم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که بیشتر به بهره وری تعلق دارد تا جستجو. طبقه بندی های خودسرانه یک چالش است، اما در نهایت، تنها 1.15٪ تفاوت ایجاد می کند.

سایت‌های خبری مانند CNN، فاکس، ام‌اس‌ان، بی‌بی‌سی، واشنگتن پست، گاردین و ده‌ها سایت دیگر در اینجا گنجانده شده‌اند و مجموعاً ترافیک و تعامل زیادی دریافت می‌کنند. به طور مشابه، دامنه های تجارت الکترونیک مانند آمازون، BestBuy، Walmart و Etsy نیز بازدید منظم زیادی دارند.

فقط پس از این پنج دسته دیگر، جستجو وارد می شود. سهم شیر از ترافیک را به بیرون می فرستد، اما سهم شیر از زمان و تعامل را دریافت نمی کند. مردم به Google و Bing می آیند تا یاد بگیرند و آنجا را ترک کنند (یا برای پیمایش در وب). زمان حضور در سایت برای موتورهای جستجو بسیار کم است (اگرچه پاسخ های صفر کلیک گوگل و سرمایه گذاری های SGE بدون شک برای مبارزه با آن طراحی شده اند).

اگر می‌خواهید طبقه‌بندی کامل من از همه 170 سایت را ببینید، من آن را در اینجا در دسترس قرار داده‌ام و پیش‌نمایش آن در زیر آمده است (هشدار، طول آن 3500+ پیکسل است).

تفکیک کامل طبقه بندی اینجاست

هدف من از ارائه این داده ها این است که کمک کنم هر کسی را که توسط مطالعه “ترافیک از کجا می آید” گمراه می شود، از سرمایه گذاری منصرف کنم که گویی این مکان ها تنها (یا منطقی ترین) مکان ها برای انجام بازاریابی هستند. وب مکان بزرگ و متنوعی است و مردم محتوا را مصرف می کنند، در مورد محصولات/خدمات/برندها یاد می گیرند و در مورد اینکه کدام مشکلات را حل کنند، چه چیزی را اولویت بندی کنند، به چه کسی اعتماد کنند، و در خارج از موتورهای جستجو به کجا بروند، نظرات خود را شکل می دهند.

فرضیه من این است که درصد فزاینده ای از نحوه استفاده مردم از گوگل ناوبری است. در سال 2008، یک مطالعه تخمین زد که 10.2٪ از جستجوها فقط افرادی بودند که سعی می کردند به URL دیگری در وب دسترسی پیدا کنند. این قبل از آن بود که گوگل کروم سهم بازار و نوار ابزار مرورگر را به خود اختصاص دهد/ وب موبایل تقریباً هر چیزی را که در مرورگر تایپ می شد به جستجو تبدیل می کرد.

صرف نظر از این، چیزی که من از این منابع داده می‌دانم (پانل Datos، بررسی‌های استفاده از وب‌سایت‌ها، آمار اشخاص ثالث، همه آن‌ها) این است: ارجاع‌های ترافیک ≠ منابع نفوذ. دومی بسیار گسترده تر از اولی است. وقتی مردم ویدیوها را در YouTube تماشا می‌کنند، اخبار واشنگتن پست را مرور می‌کنند، در پست‌ها در Threads پیمایش می‌کنند، Etsy را حفاری می‌کنند، یا در دم دراز وب می‌گردند، در معرض ایده‌ها، اطلاعات، مشکلات و برندهایی قرار می‌گیرند که تغییر می‌کنند. در پرس و جوهای جستجو

آیا یک استراتژی بازاریابی انحصاری جستجو قابل اجرا است؟ به ندرت.

آیا استراتژی ایجاد آگاهی از برند، علاقه و تقاضا خارج از جستجو می تواند کارساز باشد؟ کاملا.

فقط مراقب باشید زمانی که سرمایه‌گذاری‌های دیگر ارزش واقعی را ایجاد می‌کنند، نسبت دادن یا اعتباری را به Google نسبت ندهید. برای اکثر برندها، بخش بزرگی از ارجاع‌های جستجو از پرس‌و‌جوهای جستجوی مارک‌دار می‌آیند و تقریباً هیچ‌کدام از آن‌ها در گوگل یا به دلیل آن نشات گرفته‌اند. با این حال، بسیاری از بازاریابان تبدیل‌های به کمک جستجوی مارک‌دار را به «فروش‌های منتسب به Google» تبدیل می‌کنند.

تنها حرکت معقول این است که روی منابع تأثیری که مخاطبان شما به آنها توجه می کنند سرمایه گذاری کنید: حساب های اجتماعی که آنها را دنبال می کنند، کانال های YouTube که تماشا می کنند، پادکست هایی که به آنها گوش می دهند، وب سایت هایی که بازدید می کنند، رویدادهایی که شرکت می کنند و غیره. فرصت