من قصد دارم تایپترین چیزی را که تایپ کردهام تایپ کنم و 90 درصد شما را مجبور کنم همین الان صفحه را ببندید. آیا شما آماده اید؟
من یک رهبر فکری هستم.
من از تایپ این کلمات احساس بدی دارم. اما در اینجا چیزی وجود دارد که تایپ کردن آن کمتر به نظر می رسد: در طول دهه گذشته، من خوش شانس بودم که گروه کوچک اما مهمی از مردم را پیدا کردم که ایده های من را تحت تأثیر قرار می دهند. این برای حرفه من و برای شرکت هایی که به آنها ملحق می شوم مفید بوده است.
دیدهام که ایدههایم روی صحنه ارجاع میشوند، در نشریات صنعتی به آنها پیوند میخورد و در رسانههای اجتماعی بحث میشود. از من دعوت می شود تا برای مشاغل شگفت انگیز درخواست بدهم، در کنفرانس ها صحبت کنم و در پادکست ها ظاهر شوم. Yada yada Yada، شما ایده را دریافت می کنید.
پس چرا من این را به اشتراک می گذارم؟ تا به شما بگویم چگونه شگفت انگیز من هستم؟
نه – برعکس
من یک دید درونی از اینکه چقدر غیرقابل توجه هستم دارم. من چهارده سال است که پشت میز خود می نشینم و پست های وبلاگ می نویسم. من هیچ جانی را نجات نداده ام، از هیچ کوهی بالا نرفتم.
این یک خبر عالی است. اگر کسی به اندازه من غیرقابل توجه می تواند این کار را انجام دهد، شما هم می توانید. هر کاری که برای اعطای این مزایا انجام داده ام، من تضمین می کند که شما هم می توانید انجام دهید
پس بیایید بررسی کنیم که چگونه شما می تواند به یک رهبر فکری تبدیل شود.
تن نشر است را اولین شرط لازم برای تبدیل شدن به یک رهبر فکری
شما نمی توانید دیدگاه کسی را با ایده های هوشمندانه ای که هرگز از ذهن شما خارج نمی شود، تغییر دهید. بسیاری از باهوشترین و مبتکرترین افرادی را که میشناسم به دلیل کوتاهی نسبت به خود محدود میشوند منتشر کند، و چیزها را در جهان قرار دهید.
بنشین و منتظر باش کامل این ایده قبل از انتشار ظاهر می شود و شما برای همیشه منتظر خواهید بود. تقریباً غیرممکن است که بفهمیم کدام ایدهها مفید، جالب یا طنینانداز هستند، بدون اینکه چیزهای زیادی را در آنجا قرار دهیم و از پاسخ یاد بگیریم.
اولین قدم برای تبدیل شدن به یک رهبر فکری، ساختن یک سری چیزهاست. هدف توسعه هزاران حلقه بازخورد سریع است که به تدریج ایده های بد را به ایده های بهتر تبدیل می کند. خوب از طریق تکرار مداوم و بازخورد دنیای واقعی.
رهبری فکری، از قضا، کمتر مربوط به روشنفکران باهوش است فکر کرد و بیشتر در مورد ادامه اقدام از انتشار، پالایش، و دوباره انتشار. در شبکه های اجتماعی پست کنید، آن Substack هفتگی را بفرستید، در هر جایی که مردم به شما اجازه وبلاگ نویسی می دهند، وبلاگ را بفرستید، یک کوتاه روزانه YouTube منتشر کنید. کشتی، کشتی، کشتی.
بسیاری از مردم بدون تبدیل شدن به یک رهبر فکری به طور پربار منتشر می کنند. این امکان پذیر است میلیون ها نفر برداشتهای رسانههای اجتماعی هر ماه بدون تغییر نظر کسی، به چالش کشیدن باورهای مخاطب، یا بهبود نحوه برخورد آنها با مشکلات زندگی.
هنگامی که در ساعت 11 شب فید لینکدین را مرور میکنم (چرا با خودم این کار را میکنم؟) تعداد زیادی از این حقایق تکرار شده را میبینم، اما به محض اینکه خط چشمم را ترک میکنند، آنها و افرادی که آنها را ایجاد کردهاند فراموش میکنم.
انتشار پربار برای تبدیل شدن به یک رهبر فکری ضروری است اما کافی نیست. شما همچنین باید چیزهایی را که هستند به اشتراک بگذارید مفید، و شگفت آور، و اصلی. طبق تعریف، رهبری فکری در حاشیه دانش رایج وجود دارد. شما نمی توانید چیزهایی را که همه می دانند به اشتراک بگذارید.
همکار سابق من کیتی پاروت این ایده ها را “رازهای به دست آمده” نامید و من این تعریف را دوست دارم. بن هورویتز، مبتکر این عبارت، توضیح می دهد:
شما در گذشته کاری برای حل یک مشکل سخت انجام دادید و چیزی در مورد جهان یاد گرفتید که بسیاری از مردم نمی دانند.
برای تکرار یک درس از بالا، رهبری فکری کمتر مورد توجه است فکر کردن و بیشتر در مورد انجام دادن سخت کار کنید، با مشکلات دشوار مقابله کنید و درس هایی را که در راه یاد می گیرید به اشتراک بگذارید. شما نمی توانید راه خود را از طریق یک عمل محض اراده فکری به رهبری فکری باز کنید. مشکلی نیست که با نوشتن حل شود. شما باید انجام کارهای سخت
بسیاری از باهوشترین و مبتکرترین افرادی که من میشناختم، از کبوتر شدن و تعهد به یک موضوع بیمیل هستند.
اما هرچه تمرکز ایدهها و تولید محتوای شما بیشتر باشد، برای سایر افراد سختتر میشود که به طور شهودی درک کنند که در مورد شما چیست و چرا باید به شما اهمیت دهند.
مردم مرا به یک چیز می شناسند: بازاریابی محتوا. من به موضوعات مرتبط – نوشتن، تحقیق، سئو، بازاریابی – می پردازم و از آن خارج می شوم، اما بدنه کار من همیشه تنها بر روی موضوع بوده است. بازاریابی محتوا
این دو فایده بزرگ دارد. درک ارزش پیشنهادی من برای مردم بسیار آسان است: من ایده هایی در مورد بازاریابی محتوا به اشتراک می گذارم. اگر به بازاریابی محتوا اهمیت می دهید، ممکن است ارزش همکاری با آن را داشته باشم.
مهمتر از همه، تک تک چیزهایی که در چهارده سال گذشته منتشر، ضبط، گفته یا انجام داده ام، ترکیب شده است. همه ایدهها، مقالات، سخنرانیها و پادکستهای قدیمی من هنوز به افرادی مرتبط هستند که به ایدههای فعلی من اهمیت میدهند. من میتوانم هر بار که میخواهم چیز جدیدی را به اشتراک بگذارم، یک دهه فکر، تجربه و تحقیق بکنم.
هرچه موضوع انتخابی شما خاص تر باشد، تبدیل شدن به یک رهبر فکری آسان تر است. به اشتراک گذاشتن ایدههای جدید در مورد جستجوی برنامهای آسانتر از موضوع گستردهتر بازاریابی محتوا، بازاریابی یا تجارت است.
هر چه موضوع بزرگتر باشد، با ایده ها و سر و صدای تثبیت شده بیشتری مواجه خواهید شد و بدیع بودن سخت تر است.
در ابتدا، تو هیچکس نیستی. حتی اگر ایدههای عالی را به اشتراک بگذارید، احتمال زیادی وجود دارد که هرگز از فیلتر اعتبار مخاطب عبور نکنند، اکتشافی که همه ما برای قضاوت در مورد اینکه آیا یک ایده ارزش مکث کردن را دارد یا خیر، استفاده میکنیم: آیا از منبع معتبری می آید؟
همه ما هر روز غرق سروصدای زیادی هستیم که مجبوریم ۹۹ درصد آن را صرفاً برای عملکرد نادیده بگیریم. به عنوان یک فرد ناشناس، باید راهی پیدا کنید تا به خواننده پیام دهید بله، این ایده ها ارزش توجه دارند.
پرکار بودن و آشنایی بیشتر با نام و موضوع انتخابی شما می تواند به مرور زمان این اعتبار را برای شما به ارمغان بیاورد. اما سرعت بخشیدن به کارها با قرض گرفتن اعتبار چهره ها و برندهای معتبر نیز مفید است.
من اعتبار Animalz و Jimmy Daly را زمانی که برای اولین بار شروع به نوشتن کردم قرض گرفتم. جیمی قبلاً برای به اشتراک گذاشتن ایده های هوشمندانه و بدیع در مورد بازاریابی محتوا شناخته شده بود. وقتی در وبلاگ او منتشر کردم، یا در پادکست او ظاهر شدم، توسط پروکسی معتبرتر شدم (با تشکر جیمی).
در حال حاضر، من در Ahrefs کار می کنم، در کنار بسیاری، بسیاری افراد باهوش تر و شناخته شده تر از من (تیم، پاتریک، سم…). من اعتبار آنها را هر بار که منتشر می کنم، هر بار که خط خود را به اشتراک می گذارم، قرض می کنم.
پستی از «رایان از اهرفس” به دلیل کار سختی که برای ساخت Ahrefs انجام شده است، اهمیت دارد نام تجاری برای دهه گذشته من روی شانه های غول ها ایستاده ام. Ahrefs به خوبی مورد توجه قرار گرفته است. وقتی به طور ضمنی یا صریح با نام تجاری مرتبط می شوم، بخش کوچکی از این حالات خوب را ذاتی می کنم.
(یا به عبارت دیگر – این اعتبار قرض گرفته شده به من امکان می دهد از لیست بلاک پیش فرض فرار کنم.)
پیوستن به شرکت هایی که قبلاً در صنعت شما مورد توجه قرار گرفته اند، سود واقعی دارد. اگر این امکان پذیر نیست، می توانید در نشریات معروف منتشر کنید، بازخورد یا نقل قول از افراد شناخته شده را در محتوای خود جستجو کنید، یا شبکه ای از رهبران فکری مشتاق مشابه بسازید و اجازه دهید دستاوردهای آهسته و تدریجی شما در اعتبار بر روی هر کدام از بین برود. دیگر
برای اینکه مردم ایده های شما را با دیگران به اشتراک بگذارند یا در گفتگوها به آنها ارجاع دهند، باید اینطور باشند به یاد ماندنی، می تواند در میان تن ها رقابت در مغز گیرنده جای بگیرد. ما بیش از آن چیزی که فکر می کنیم بر «به یاد ماندنی بودن» کنترل داریم.
رهبران فکری در تقطیر ایدههای خود به کوچکترین و به یاد ماندنیترین شکلشان مهارت دارند: یک عبارت جذاب که نکات کلیدی را در بر میگیرد. تکنیک آسمان خراش. مجانب نامرئی محتوای صفر کلیک کنید. گوگ بسه نقطه نظر سیخ.
من این نو شناسی ها را «مفاهیم ساخته شده» می نامم. این عبارات واضح هستند و به راحتی قابل یادآوری هستند، اما مهمتر از آن، به راحتی قابل یادآوری هستند به اشتراک بگذارید با دیگران، ایده های اصلی خود را در چند کلمه کوتاه بیان می کنند.
آنها علاقه خواننده را برمی انگیزند، ایده های نوپای شما را به ایده هایی تبدیل می کنند که ملموس به نظر می رسد، و وقتی افراد به این چارچوب های هوشمندانه و حرفه ای در کار خود اشاره می کنند، ظاهر خوبی پیدا می کنند. آنها برای ایده های شما انگیزه های توزیع ایجاد می کنند.
90 درصد از تلاش های شما برای ایجاد یک مفهوم به نتیجه نمی رسد، اما 10 درصدی که انجام می دهند، واقعاً انجام می دهند. هدف این است که نمایندگان خود را وارد کنید و به همه چیز یک نام بدهید: محتوای گونزو، محتوای کپی، فهرست بلاک پیشفرض، دوره فراوانی اطلاعات، آربیتراژ محتوا، تکینگی جستجو…
پیدا کردن ایده های عالی بسیار سخت است، بنابراین وقتی یکی را پیدا کردید، آن را خشک کنید.
این چیزی است که برای بسیاری از مردم (از جمله خودم) بسیار سخت است. معمولاً به جای ترویج بی پایان همان ایده، رفتن به سمت ایده های جدید و موضوعات جدید هیجان انگیزتر است.
اما اینترنت پر سر و صدا است. اکثر پست های اجتماعی، وبینارها، پادکست ها و مقالات نیمه عمر بسیار کوتاهی دارند. بیشتر ایدهها، حتی ایدههای بزرگ، در عرض چند روز محو میشوند… مگر اینکه عمداً و به طور مداوم آنها را تبلیغ کنید.
آماندا ناتیویداد از SparkToro یک پست قاتل در مورد محتوای صفر کلیک نوشت. اما شاید مهمتر از ایده اولیه، توانایی او برای استفاده از آن ایده عالی در تور بود، و دهها فرصت برای ارجاع و ایجاد ایده برای ماهها بعد ایجاد کرد.
این چیزی است که هنگام اجرای یک سایت اتفاق می افتد: در SparkToro برای «محتوای صفر کلیک» جستجو کنید:
سه پست وبلاگ، یک مطالعه داده ها، یک ویدیو – همه در ایده “محتوای صفر کلیک” لنگر انداخته اند. و این فقط است در محل محتوا، بدون از جمله پست های رسانه های اجتماعی، پادکست ها و حضور در وبینار، رویدادهای خود SparkToro، ارجاعات در پست های مهمان…
افکار نهایی
در اینجا آخرین و مهمترین مرحله برای تبدیل شدن به یک رهبر فکری فرا می رسد: شما باید در بیوگرافی لینکدین خود “رهبر فکری” بنویسید.
بدیهی است که من شوخی می کنم و شما هرگز این کار را نمی کنید (درسته؟). اما این یک نکته جدی را رد می کند.
“رهبری فکری” یک موضوع تحریککننده با مشکل جدی برندسازی است. شروع این مقاله با ادعای اینکه یک رهبر فکری هستم برای من واقعاً دشوار بود. اینکه ادعا کنید “افکار پیشرو” دارید بالاترین مرتبه خودشیفتگی است. حتی اگر لقب دقیق بود، من چه کسی خواهم بود که آن را برای خودم ادعا کنم؟
“رهبر فکر” بودن موقعیتی است که توسط افراد دیگر اعطا می شود. چیزهایی را توصیف می کند که همه ما می خواهیم. وقتی چیزی می گویید، مردم گوش می دهند. وقتی چیزی را درخواست می کنید، مردم کمک می کنند. وقتی چیزی را می فروشید، مردم می خرند.
اما برای تلاش و تبدیل شود یک رهبر فکری باید تبدیل به اوروبورو شود که دم خودش را می خورد. شما نمی توانید موقعیت را به خودتان اعطا کنید، و نمی توانید با تلاش برای به دست آوردن وضعیت، وضعیت را به دست آورید.
رهبران فکری افرادی هستند که خود را در سخت ترین مشکلات صنعت خود غوطه ور می کنند و سپس انرژی زیادی را صرف به اشتراک گذاری نتایج با افراد دیگر می کنند.. آنها کارهای سخت را انجام می دهند زیرا از آنها لذت می برند و تجربیات خود را به اشتراک می گذارند زیرا صحبت در مورد آنها باعث خوشحالی آنها می شود. در بیشتر موارد، “رهبر فکری شدن” دورترین چیزی است که از ذهن آنها می گذرد.
رهبران فکری – حداقل کسانی که ارزش دنبال کردن را دارند – آدمهای بزرگی هستند که نمیتوانند چیزهای مزخرفی را که روی آنها کار میکنند به اشتراک بگذارند. این مسیر روشنی را برای همه ما فراهم می کند: برای تبدیل شدن به یک رهبر فکری، باید زمان کمتری را صرف کنید فکر کردن، زمان بیشتر انجام دادن