آنچه بازاریابان باید از هانتر اس. تامپسون بیاموزند

ما از امتیاز بالای بازاریابی محتوا عبور کرده‌ایم – حداقل، بازاریابی محتوا به شکل فعلی‌اش.

پس از سیزده سال در بازاریابی محتوا، فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم بیشتر محتوای وبلاگ‌های شرکت‌ها توسط افرادی ایجاد شده‌اند که تجربه‌ی دست اولی از موضوع خود ندارند. ما حرفه ای از مفسران صندلی راحتی ساخته ایم، طبقه ای از بازاریابان که تقریباً به طور کامل در دنیای تئوری و انتزاع وجود دارند.

من خودم را جزو تعداد آنها می شمارم. من صدها خط فرعی در مورد مدیریت رطوبت زیر کف، امنیت اطلاعات، مدل های قیمت گذاری SaaS، مدیریت منابع آژانس دارم. من در هیچ یک از این موضوعات متخصص نیستم.

این واقعیت خوشحال کننده بازاریابی محتوا برای بیش از یک دهه بوده است، یک نتیجه طبیعی از انگیزه های ایجاد شده توسط جستجوی اولیه گوگل. از لحاظ تاریخی، داشتن یک بازاریاب محتوای عالی دقیقاً به هیچ تخصص موضوعی نیاز ندارد. کافی بود زیاد بخوانی و سریع بنویسی.

کوه هایی از ترافیک ارگانیک بر پشت مفسران صندلی راحتی مانند من ساخته شده است. زمان صرف شده برای انجام تحقیقات عمیق و دقیق، به طور کلی، هدر رفت، زیرا 80٪ از بازده صرفاً از درهم ریختن ایده‌های دیگران و زدن چند H2 با هدف کلیدواژه در مکان‌های مناسب به دست می‌آمد.

اما امروز این کار نمی کند.

با وجود تمام معایبش، هوش مصنوعی مولد عالی است، مفسر صندلی صندلی واقعاً در سطح جهانی. اگر کاری که باید انجام شود خواندن ده ها مقاله و نحوه انجام و تبدیل آنها به چیزی نیمه اصلی و نسبتاً منسجم است، هوش مصنوعی واقعاً بهترین ابزار برای این کار است. انسان ها نمی توانند از هوش مصنوعی مولد کپی برداری کنند.

به عبارت دیگر، نقش بازاریاب محتوا به عنوان متصدی منسوخ شده است. پس از اینجا کجا برویم؟

آنچه بازاریابان باید از هانتر اس. تامپسون بیاموزندآنچه بازاریابان باید از هانتر اس. تامپسون بیاموزند

هانتر اس. تامپسون ایده روزنامه نگاری گونزو را رایج کرد، «سبکی از روزنامه نگاری که بدون ادعای عینیت نوشته می شود، اغلب گزارشگر را به عنوان بخشی از داستان با استفاده از روایت اول شخص شامل می شود».

به عبارت دیگر، هانتر بود داستان

هنگامی که از او خواسته شد تا پدیده در حال افزایش فرشتگان جهنم را پوشش دهد تبدیل شد یک فرشته جهنمی در طول پوشش تبلیغاتی خود از مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری 72، او آشکارا از نامزد مورد نظر خود، جورج مک گاورن، حمایت کرد و به طور فعال ریچارد نیکسون را تحقیر کرد. وقایع نگاری او از دربی کنتاکی تقریباً به طور کامل بر هرج و مرج و هرج و مرج خودش متمرکز بود – داستانی که از هر روایت واقعی از خود مسابقه دوام آورده است.

در همین راستا، امروزه بازاریابان محتوا نیاز دارند تبدیل شود داستان های آنها

این یک واقعیت بازاریابی محتوا است که غیرمنطقی است که از نویسندگان انتظار متخصص شدن داشته باشیم. سطحی سطحی از حقیقت در این ادعا وجود دارد – هیچ بازاریاب محتوایی نمی تواند تجربه یک دهه را در چند روز یا چند هفته به دست آورد – اما مزایای بزرگی در انتظار هر شرکتی است که بخواهد این حقیقت را بسیار بسیار جدی به چالش بکشد.

همانطور که تامپسون ثابت کرد، دوره های کوتاه و شدید تجربه دست اول می تواند بینش ها و داستان های باورنکردنی را به همراه داشته باشد. پس چه اتفاقی می‌افتد اگر به‌شدت تولید محتوای خود را کاهش دهید و اختصاص دهید نصف از زمان تیم محتوای شما برای تحقیق و آزمایش است؟ اگر کارشان بود انجام کارهایی که ارزش نوشتن دارند، به جای فقط نوشتن? اگر پوسته در بازی، هر چقدر هم که کوچک باشد، پیش نیاز نقش بود؟

ما در حال حاضر شاهد این تغییر هستیم.

نزدیک‌ترین قیاس به ایده‌آل، کارگردان/تهیه‌کننده‌ای است که فیلم‌نامه‌های خودش را می‌نویسد، کار دوربین خودش را انجام می‌دهد و به نوعی موفق می‌شود از خودش در عمل فیلمبرداری کند، به عنوان قهرمان یا حداقل یک شخصیت اصلی.» - شکارچی اس. تامپسون، شکار کوسه بزرگنزدیک‌ترین قیاس به ایده‌آل، کارگردان/تهیه‌کننده‌ای است که فیلم‌نامه‌های خودش را می‌نویسد، کار دوربین خودش را انجام می‌دهد و به نوعی موفق می‌شود از خودش در عمل فیلمبرداری کند، به عنوان قهرمان یا حداقل یک شخصیت اصلی.» - شکارچی اس. تامپسون، شکار کوسه بزرگ

هر هفته، شرکت‌های بیشتری را می‌بینم که بازاریاب‌هایی را استخدام می‌کنند که متخصصان واقعی و درستی هستند (من تیم محتوای Ahrefs را در اینجا گنجانده‌ام – برای اکثریت تیم ما، «نوشتن» یک مهارت ثانویه به یک دهه جستجو و بازاریابی عملی است. تجربه). آنها گران هستند، پیدا کردنشان سخت است و در عصر هوش مصنوعی ارزش هر سنت را دارند.

من انتظار رو به رشدی را می بینم که بازاریابان تجربیات و تجربیات خود را در رسانه های اجتماعی مستند کنند و متا محتوایی ایجاد کنند که اغلب از محتوای “واقعی” بهتر عمل می کند. من شرکت های بیشتری را می بینم که مایل به اشتراک گذاری هستند ذهنی تجربیات و داستان‌ها، و از رقابت صرفاً بر سر اشتراک‌گذاری اطلاعات عینی و واقعی خودداری کنید. من شرکت‌هایی را می‌بینم که برای تبلیغ برندهای شخصی سازندگان داخلی پول خرج می‌کنند و فعالانه روابط فرااجتماعی را تشویق می‌کنند، زیرا حساب‌های برند شرکتی‌شان خوابیده است.

اینها ایده هایی هستند که در مدل قدیمی بازاریابی محتوا معنی نداشتند، اما امروزه بسیار منطقی تر هستند. این سطح از تلاش به سرعت در حال تبدیل شدن به تنها راه برای به دست آوردن هر نوع خندق است، و مطالبی را ایجاد می کند که قبلاً در ده ها وبلاگ شرکت دیگر وجود ندارد.

در عصر وفور اطلاعات، نیاز ما به اطلاعات نسبتاً آسان است. اما ما یک گرسنگی تقریباً بی حد و حصر برای سرگرمی، و تعامل شخصی، و تجربیات عجیب و غریب و قطع کننده الگو داریم.

بازاریابی محتوای Gonzo می تواند ارائه دهد.

«اما داستان چه بود؟ هیچ کس به خود زحمت نداده بود که بگوید. بنابراین باید خودمان آن را درهم بکوبیم.» - هانتر اس. تامپسون، ترس و نفرت در لاس وگاس«اما داستان چه بود؟ هیچ کس به خود زحمت نداده بود که بگوید. بنابراین باید خودمان آن را درهم بکوبیم.» - هانتر اس. تامپسون، ترس و نفرت در لاس وگاس

Source link