سقف تخیل
یکی از افرادی که من را بهتر می شناسد، یک بار به من گفت: “می دانی، نتر (البته از نام دولت من استفاده کردند. شما همیشه فکر می کنید که آسمان در حال سقوط است، اما به نوعی، فکر می کنید که مردم فقط یک آمار، یک قطعه داده، یک پست وبلاگ دور از درک منبع مشکلات فردی و جمعی خود هستند، اما اینطور نیست.
من هرگز آن را فراموش نمی کنم. با گذشت زمان، متوجه شدم که این ترکیب انسانیت درست است (اما نه به دلایلی که در آن زمان فکر می کردم). برخی از مردم نمی توانند آینده بهتری را تصور کنند. چه به دلیل کمبود اطلاعات، زندگی در یک حالت ثابت بقای مضطرب، یا درماندگی آموخته شده بر اساس نسلها تماشای آنچه برای سگهایی که سعی در فرار از لانه میکنند، اتفاق میافتد.
این یک درک فطری را برمی انگیزد که حتی اگر بتوانیم چفت را به قفس خود بکشیم، همین کار را به چند نفر دیگر بیاموزیم، و پیروزمندانه در سالن ها سرگردان باشیم و صدای خروج را ببویم (حتی اگر تعداد کمی از ما آن را پیدا کنیم) – مجازات کسانی که این امر آنقدر شدید، ناتوان کننده، منزوی و تنها خواهد بود – که چنین چشم اندازی به ندرت ارزش ریسک کردن را دارد.
“به هر حال ما باید چه کار کنیم؟ باید از خودمان دفاع کنیم…