او یک هکر بود ، او یک بات نت بود: یک داستان عاشقانه فیشینگ

روزی که همکار و بهترین دوست هکر من تصمیم گرفت Tinder را باز کند ، من درمورد تصمیم او کمی بی میل بودم. با دو قلب شکسته در جیب او ، تعداد زیادی از مردم جهان و چند شب با یک فضای خالی بین 12 صبح تا 12 شب ، من فکر کردم ثبات قطعاً کلمه درستی برای توصیف وضعیت فعلی او نبود.

بعد از دو هفته کار در اواخر شب که سعی در نفوذ در شبکه ماهانه مشتری خود داشتیم ، سرانجام ماشینی بدون وصله را پیدا کردیم که به EternalBlue اجازه می داد جذابیت های خود را انجام دهد. خسته شده بودیم. ما فقط یک دوش آب گرم و یک تختخواب گرم می خواستیم. به همین دلیل مارگاریتاس را پیشنهاد کردم.

بعد از دو دور و چند نفر داغ در گوشه و کنار منتظر لحظه مناسب برای پریدن ، من به دوستم پیشنهاد کردم که آخر هفته به کابینی در جنگل در وسط Veluwe برود. بچه ها نیست بدون رایانه بدون بهره برداری بدون بدافزار نه هیچ چیز. نه چیزی نیست. فقط جهان وطنی ها و شاید برخی مارتینی های خشک. او گفت: بله.

وقتی به کابین رسیدیم ، هوا کاملاً عالی بود. ما شنا کردیم ، آشپزی کردیم ، پیاده روی کردیم ، خواندیم و خوابیدیم. حدود ساعت 7 بعد از ظهر شروع به لرزاندن یک لرزیدیم خودکار عصر هلند و ما تصمیم گرفتیم که لحظه پرش در …