یک دانشجوی سال اول جوان در اوایل دهه 90 را تصور کنید که تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده و با افتخار یک بورسیه تحصیلی برای لیسانس بازرگانی می گیرد. این من بودم که در جایی ایستاده بودم که فکر می کردم آغاز یک مسیر با دقت برنامه ریزی شده است. با این حال، در زیر سطح آن بورس تحصیلی بازرگانی، اشتیاق متفاوتی نهفته بود، علاقه ای که همواره در طول سال های دبیرستانم برای من تحسین شده بود: هنرهای صنعتی.
کنایه از من دور نیست. درخواست اولیه بورسیه تحصیلی من برای گواهی مهندسی نیوزیلند (NZCE) در معماری بود، مدرک معتبری که کاملاً با تمایلات طبیعی من مطابقت داشت. اما مانند بسیاری از جوانان، خودم را تحت تأثیر صداهای خوش نیت، صدای پدرم و معلم فرمم قرار دادم، و من را به سمت آنچه که آنها معتقد بودند مسیر عملی تری در امور مالی و اقتصاد هدایت می کردند، هدایت می کردم.
آنچه بعد از آن درسی بود از چرخش های غیرمنتظره زندگی. دو سال در نیوزلند بازی راگبی برای Mount Albert Grammar School (MAGS) و Auckland Grammar School (AGS)، علیرغم قهرمانی ها و پیروزی ها، من را بیشتر با صدمات به جا گذاشت تا دستاوردها. با این حال، گاهی اوقات، چیزی که به نظر می رسد یک پسرفت است، بذر تحول را در خود دارد. حذف شدن از AGS 1st XV، که در آن زمان ناامیدکننده بود، به زنگ بیداری تبدیل شد که تمرکز من را به عقب هدایت کرد…