دیروز یکی به یاد حرفی افتاد که یک بار گفتم…
“من به عشق اعتقادی ندارم.”
که ممکن است وحشتناک به نظر برسد. یا به طرز مضحکی نهیلیستی. گاهی اوقات، من از نظر فکری یک گوزن در چراغ های جلو لحظه ای که با چگونگی تغییر عقاید و دیدگاه من نسبت به زندگی در طول زمان مواجه شدم. ما یک سال پیش با مردم کمی متفاوت بودیم و مطمئناً پنج یا ده سال پیش بودیم. در سال گذشته، اعماق بیشتر و ابعاد ناشناخته عشق را تجربه کردهام، با این حال در برابر وسوسه پاسخ دادن به آن مقاومت کردم:
من اشتباه کردم من الان به عشق ایمان دارم
وقتی اینو گفتم من به عشق اعتقاد نداشتم من به نکته ظریف تری پی بردم و آن این بود که “عشق” کلمه ضعیفی برای توصیف یک جنبه بسیار پیچیده از روانشناسی و انگیزه انسان است که هر دو را دارد. نور و طرف های تاریک.
اساساً عشق یک پدیده روانشناسی تکاملی است. به راحتی می توان به این فکر کرد که عشق چگونه از نظر تکاملی مفید است و منجر به رشد و بقای ژن های فرد می شود…
- عشق به ما انگیزه می دهد تا روی فرزندان خود سرمایه گذاری زیادی کنیم. گذراندن شبهای بیخوابی و بخش اعظم درآمد و منابع گرانبهایمان برای این انسانهای کوچک حریص و طمعآمیز که اغلب یک عارضه جانبی کاملاً غیرعمدی از یک لحظه عرقآور لذتبخش بزرگسالی هستند.
- عشق به ما انگیزه می دهد که …