از آنجایی که بسیاری از مردم بیرون می آیند و داستان های خود را در مورد محل کار خود به اشتراک می گذارند، این یک نگاه اجمالی به یکی از مکان هایی است که من کار می کردم و کارمندان آن است. من تشویق نمیکنم احساسات شخصیتان را با همکارانتان در میان بگذارید، اما این نتیجهبخشترین تصمیمی بود که در طول مدت مسئولیتم در این استارتآپ گرفتم و به زودی دلیل آن را خواهید فهمید.
این استارت آپ کوچک وجود داشت که در حال ساختن یک کاربرد سلامت روان. ایده فوق العاده، فکر عالی. اما این داستانی است که گفته میشود تا مردم را آگاه کند که اتفاقی که با شما میافتد عادی نیست و همچنین میتواند به آزار روانی تبدیل شود، وقتی در استارتآپی کار میکنید که بهطور خطرناکی در ساختن چیزها بر اساس هوی و هوس سرسخت است. گاهی اوقات وقتی مردم فقط بر تامین منابع مالی تمرکز می کنند، فراموش می کنند که زندگی واقعی در خطر است.
این استارت آپ اواخر سال شروع شد. مردم پیوستند و کارهای زیادی برای انجام دادن داشتند که مردم زندگی خود را فراموش کردند. مردم برای انتشار یک برنامه در ژانویه به شدت دویدند. شب ها و پشت سر هم در ادارات می ماندیم. البته نه با اراده ما. اما این تازه آغاز اتفاقی است که وقتی همه چیز بدون مجازات می ماند، اتفاق می افتد. من سعی خواهم کرد مواردی را که در آن آزارهای روانی رخ داده است، فهرست کنم. این برای این است که مردم بدانند چه چیزی نادرست و چه چیزی درست است.
مدیریت زمان: یک ساعت ترسناک
اغلب…