زندگی راهی دارد که عمیقترین درسهایش را در زمانی که ما انتظارش را نداریم آموزش میدهد. در سفرهای اخیرم، در میان تیرگی تعهدات کاری و تعهدات حرفه ای، اخباری دریافت کردم که زمان را متوقف می کند – یکی از عزیزانم فوت کرده است. در آن لحظه غم و اندوه، حقیقتی که همیشه می دانستم ناگهان آشکار شد: زمان ما در اینجا اندازه گیری شده است، و هیچ یک از ما نمی دانیم که چه زمانی ساعت ما از تیک تاک می ایستد.
این درک در دوره ای از چالش های شخصی شدید رخ داد. تلفنم را با تمام اطلاعات کارت ویزا، گواهینامه رانندگی، با سایر کارت های شناسایی مهم گم کردم، مهمتر از آن، نزدیک بود همسر و خانواده ام را از دست بدهم. برای اولین بار در زندگی ام، در آستانه از دست دادن هر چیزی که واقعاً مهم بود ایستادم. در این تاریکی بود که من یک حقیقت غیرمنتظره را کشف کردم – وقتی به کف زمین می رسید، آرامش عجیبی در دانستن اینکه فقط یک راه برای رفتن باقی مانده است وجود دارد: بالا!
از طریق این سفر، آموخته ام که ما اغلب اشتباه می کنیم که چیزها را روی پایه بگذاریم، چه موفقیت، چه روابط یا دارایی های مادی. هر چه آنها را بالاتر قرار دهیم، دست نیافتنی تر می شوند و وقتی به ناچار آنها را از دست می دهیم، سقوط ویرانگر است. در عوض، من حکمت را در زندگی یافتم که تواضع و شرافت را متعادل می کند، جایی که ارزش خود را بدانم…