راه طولانی خانه: داستانی از فقدان، یادگیری و رنسانس – قسمت 4

در بازتاب قبلی خود در مورد روابط معتبر و ارزش خود، تعادل ظریف بین مراقبت از دیگران و حفظ احساس خود را بررسی کردم. امروز، من باید به یک جنبه حیاتی از این تعادل که رویدادهای اخیر به شدت مورد توجه قرار گرفته است بپردازم: ضرورت مطلق محافظت از خود در جهانی که در آن بدخواهی وجود دارد.

دیروز، در حالی که با خانواده ام در حال رانندگی به خانه بودیم، با یادآوری آشکار این واقعیت مواجه شدیم. یک راننده تهاجمی با بی‌احتیاطی از مسیر ما در یک تقاطع عبور کرد و به ایمنی ما بی‌اعتنایی کامل نشان داد. آنچه پس از آن رخ داد – رفتار قلدرانه و عدم نگرانی مطلق آنها – به عنوان یک استعاره قدرتمند برای یک حقیقت عمیق تر عمل کرد: شر نه به عنوان یک مخلوق الهی، بلکه همانطور که انیشتین اشاره کرد، به عنوان یک ساختار انسانی که از فقدان عشق به وجود آمده است وجود دارد.

به عنوان یک مرد یهودی نسل سوم که پدربزرگش در هولوکاست کشته شد، درک عمیقی در درون خود دارم که چرخاندن گونه دیگر همیشه راه حل نیست. تاریخ از طریق مخرب ترین مثال ها به ما آموخته است که مواقعی وجود دارد که ثابت قدم ماندن فقط یک گزینه نیست، بلکه یک الزام اخلاقی است.

این فراخوانی برای ترک شفقت یا پذیرش بدبینی نیست. بلکه یک زنگ بیدارباش برای پذیرفتن شکل کامل‌تری از خرد است: چیزی که هر دو پتانسیل را برای…

Source link