سیستم ها بنا به ماهیت خود وجود دارند تا نظم، ثبات و منطق را به هرج و مرج پیچیدگی بیاورند. آنها قول می دهند که مشکلات را در مقیاس حل کنند و به نتایج قابل اعتماد و قابل تکرار اجازه دهند. قرار بود حکمرانی روی زنجیره نشان دهنده سنگ بنای ظاهرا مقدس فناوری های غیرمتمرکز باشد – برای حل چالش های حکمرانی بشریت. و با این حال، پس از بیش از یک دهه آزمایش، به طور مداوم نتوانسته است به وعده خود عمل کند. این معمای حل نشده در دنیای غیرمتمرکز، یک نوع پارادوکس باقی می ماند.
اما چرا چنین است؟
در اصطلاح انتزاعی، حکمرانی به عنوان سیستمی تعریف می شود که از طریق آن تصمیمات اتخاذ و اجرا می شود. این روش به عنوان روشی برای توزیع قدرت، راه های تخصیص منابع و حل تعارض عمل می کند. حکمرانی نشان دهنده جهش نهایی در فضای غیرمتمرکز است. زمانی است که یک سیستم می تواند خودش را اجرا کند – یک هوش جمعی که در آن هیچ قدرت مرکزی ریسمان را نمی کشد. نکته غم انگیز این است که شکست حاکمیت زنجیره ای در وعده آن تئوری نیست، بلکه در اجرای آن است. به نظر می رسد همان چیزی که تلاش می کند حل کند، یعنی هماهنگ کردن تصمیم گیری های غیرمتمرکز، وقتی عملی شود، از بین می رود.
استبداد مشوق ها
اولین شکستگی در سیستم از بازیکنی ناشی می شود که معمولاً باقی می ماند…