بسیاری از شرکتها مسئولیتهای بازاریابی را بین متخصصان متعددی تقسیم میکنند: طراحان گرافیک، مدیران رسانههای اجتماعی، مدیران عملیات بازاریابی، بازاریابان محتوا و بازاریابان ایمیل.
در این راهاندازی، هر فرد بخش کوچکی از تلاش بزرگتر را انجام میدهد، و در حالی که تخصص را تضمین میکند، اغلب زمان لازم برای اجرای استراتژیهای بازاریابی را کاهش میدهد. این ساختار خط مونتاژ، که در سالهای گذشته مؤثر بوده، تلاش میکند تا با انتظارات مشتریان امروزی برای تعاملات بهموقع و شخصی همگام شود.
مشتریان در حال حاضر از برندها انتظار دارند که با آنها به شیوه هایی مرتبط، فوری و همسو با نیازهای آنها تعامل داشته باشند. یک رویکرد خط مونتاژ سفت و سخت اغلب منجر به فرصتهای از دست رفته میشود، زیرا زمانی که یک پیام از چندین دست عبور میکند، ممکن است شانس تعامل تأثیرگذار از بین رفته باشد.
بازاریابی بدون موقعیت راه حلی نوآورانه با ایجاد تیمی از بازاریابان همه کاره و متقابل ارائه می دهد که می توانند به طور یکپارچه بین نقش ها جابه جا شوند و بازاریابی سریع تر و منسجم تر را تضمین کنند.
بازاریابی بدون موقعیت به معنای کوچک کردن به یک بخش نیست. در عوض، بازاریاب به یک نیروی همه کاره تبدیل میشود که قادر به اجرای استراتژیهای سرتاسری است که نتایج را در زمان واقعی ارائه میکند. این نقش که با هوش مصنوعی و ابزارهای قابل انطباق قدرت مییابد، انجام کارهای بیشتر با کمتر نیست، بلکه مربوط به دستیابی به چابکی و دقتی است که تنها فناوری مناسب میتواند ارائه دهد.
در پایان، تمام اعضای تیم بازاریابی را با یک قدرت می بخشد سه گانه از قابلیت ها:
- قدرت داده: بازاریابان میتوانند فوراً دادههای مشتری را تجزیه و تحلیل کنند تا بینشهایی را کشف کنند که منجر به تقسیمبندی بهتر مخاطب و شخصیسازی پیام میشود بدون نیاز به کارشناس داده در حالت آماده به کار. به عنوان مثال، یک بازاریاب واحد میتواند مشتریان با ارزش را شناسایی کند و بلافاصله توصیههای شخصیسازی شده محصول را به کار گیرد و بدون نیاز به تحلیلگر دادههای اختصاصی، درآمد فوری کسب کند.
- قدرت خلاقیت: همان عضو تیم می تواند دارایی ها را در محل برای هر کانالی ایجاد کند. مدیر کمپینی را تصور کنید که می تواند به سرعت برای یک کمپین ایمیلی در طول عرضه محصول، گرافیک طراحی کند. بدون انتظار طراح. این انعطافپذیری به بازاریابان اجازه میدهد تا به لحظههای پرطرفدار پاسخ دهند و تعامل را افزایش دهند.
- قدرت بهینه سازی: با استفاده از اتوماسیون مبتنی بر هوش مصنوعی، همین بازاریاب بدون موقعیت میتواند کمپینهایی راهاندازی کند که خودشان را تطبیق داده و بهینه میکنند. به عنوان مثال، آنها می توانند سفرهای ایمیل پویا را برای کمپینی که به طور خودکار بر اساس تعاملات مشتری تنظیم می شود، محتوا و پیشنهادات متناسب را تبلیغ می کند، به کار گیرند. بدون نیاز به مداخله دستی. با اجرای آزمایش A/B/n در پسزمینه، هر سفر به طور مداوم خود را اصلاح میکند تا ارتباط و تأثیر را به حداکثر برساند.
کاستی های بازاریابی خط مونتاژ
در مقابل، بازاریابی خط مونتاژ سنتی در چندین زمینه مبارزه می کند:
- عدم چابکی: ساختار خط مونتاژ اغلب تنگناهایی ایجاد می کند و هر کمپین به طور متوالی در میان تیم های طراحی، محتوا و تجزیه و تحلیل حرکت می کند. به عنوان مثال، اگر یک برند خردهفروشی روند ناگهانی را در محصولات سازگار با محیط زیست شناسایی کند، زمان لازم برای راهاندازی یک کمپین هدفمند در کانالها ممکن است بسیار طولانی شود و رقبای که میتوانند سریعتر حرکت کنند، احتمالاً این روند را جذب خواهند کرد.
- تجربه مشتری از هم گسیخته: هنگامی که بازاریابان در عملکردهای مجزا کار می کنند، تعاملات با مشتری اغلب تکه تکه می شود. یک مدیر رسانه اجتماعی ممکن است بهروزرسانیهای برند را بدون اطلاع از اینکه تیم ایمیل در حال اجرای تبلیغات متفاوتی است، پست کند و در نتیجه پیام برند پراکندهای را به همراه داشته باشد. در مقابل، بازاریابان بدون موقعیت، کل سفر را درک می کنند و می توانند تجربیات منسجم و چند کانالی ایجاد کنند. به عنوان مثال، یک مدیر برنامه وفاداری میتواند به راحتی با شبکههای اجتماعی و تیمهای ایمیل همکاری کند تا پاداشهای شخصی و یکپارچهای را ارسال کند که در تمام نقاط تماس طنینانداز میشود.
- سیلوهای داده و بینش های از دست رفته: در یک راهاندازی معمولی، تیم رسانههای اجتماعی ممکن است بینشهای تعامل ارزشمندی را ببینند که هرگز به تیم بازاریابی ایمیلی نمیرسند و فرصت کمپینهای یکپارچه را محدود میکنند. بازاریابهای بدون موقعیت این سیلوهای داده را تجزیه میکنند و دیدی جامع از سفر مشتری به دست میآورند. به عنوان مثال، یک بازاریاب بدون موقعیت ممکن است دادههای رسانههای اجتماعی را در مورد ترجیحات مشتری تجزیه و تحلیل کند و به سرعت یک کمپین ایمیلی را برای منعکس کردن این بینشها تغییر دهد و باعث ایجاد تعامل و ارتباط بیشتر شود.
- هزینه های بالا و عدم انعطاف پذیری: بکارگیری متخصصان با تمرکز محدود می تواند پرهزینه و ناکارآمد باشد، به خصوص اگر نیازهای کسب و کار تغییر کند. برای مثال، اگر یک شرکت B2C به طور ناگهانی نیاز به تمرکز بیشتر بر حفظ مشتری به جای جذب داشته باشد، ممکن است خود را با متخصصان جذب بیابد. با بازاریابی بدون موقعیت، شرکتها میتوانند با استفاده از بازاریابان چند ماهه که به سرعت چرخش میکنند، با تغییر نیازها سازگار شوند و هزینههای اضافی را کاهش دهند و در عین حال سازگاری را افزایش دهند.
- محدودیت های خلاقیت و نوآوری: ساختارهای سنتی اغلب خلاقیت را محدود می کنند، زیرا هر متخصص بر روی وظایف تعریف شده خود تمرکز می کند. این رویکرد می تواند نوآوری را خفه کند و بازاریابان را از آزمایش ایده های جدید باز دارد. به عنوان مثال، اگر کمپین یک برند به همکاری بین تیمهای طراحی و محتوا برای ایجاد تجربیات وب شخصیشده و تعاملی نیاز داشته باشد، بازاریابهای بدون موقعیت میتوانند این ایدههای خلاقانه را در زمان واقعی بهجای منتظر ماندن برای انتقال بین تیمها، طوفان فکری کرده و اجرا کنند.
موقعیت – مزیت کمتر
امروزه شرکت ها به انعطاف پذیری، سرعت و ظرفیت پاسخگویی به نیازهای مشتریان در زمان ظهور نیاز دارند. یک تیم بازاریابی بدون موقعیت این مزایا را فراهم می کند و به برندها امکان می دهد در عین ایجاد وفاداری مشتری، تجربیات مرتبط و پویا را ارائه دهند. زمانی که بازاریاب ها مهار نشده باشند، آزاد باشند تا به طور روان در بین نقش ها کار کنند، می توانند تصمیمات سریع و مبتنی بر داده اتخاذ کنند، به طور مداوم ایده های جدید را آزمایش کنند و نتایج قابل اندازه گیری را به ارمغان بیاورند. اتخاذ یک مدل بازاریابی بدون موقعیت به برندها این امکان را می دهد که چرخش و انطباق با مشتری در حال تحول داشته باشند. تقاضاها و جدیدترین فناوریها – از هوش مصنوعی تا تجزیه و تحلیل بلادرنگ – این امکان را فراهم میکند. با پذیرش بازاریابی بدون موقعیت، برندها می توانند تجارب یکپارچه مشتری را ایجاد کنند، بینش داده ها را یکسان کرده و کارایی سرمایه گذاری های بازاریابی خود را به حداکثر برسانند. در نتیجه، بازاریابی بدون موقعیت به نیروی محرکه ای در ایجاد وفاداری طولانی مدت مشتری و بهینه سازی ارزش طول عمر مشتری تبدیل می شود.
بازاریابی بدون موقعیت حرکتی است که نحوه تعامل برندها با مشتریان، ایجاد روابط پایدار و بهینه سازی ارزش طول عمر مشتری را تغییر می دهد.